محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

قندوعسل مامان و بابا

حال وهوای .....................محرم

این روزا خونه مادرجون اینا رنگ محرم گرفته درو دیوارپراز پرچم های سیاهه پسرگلم با تعجب به پرچم ها نگاه میکنی . امسال روضه مادرجون یه روزبهش اضافه شدیعنی شد چهاروز خوشبختانه توی روضه پسرخوبی بودی وزیاد اذیت نکردی هرچند یه کوچولو گریه میکردی که اونم به خاطر شلوغی بوداما درکل ازت راضی بودم قندعسلم.    عسلم جیگرم نفس مامان امروزبردیمت مجمع جهانی شیرخوارگان تواون لباس سبز کوچولو واقعا خوردنی شده بودی اگه بگم صورت کوچولوومعصومت مثل قرص ماه بوددروغ نگفتم.   گل پسرم قندعسلم مث یه فرشته کوچولوی پاک ومعصوم ارام وبیصدا توبغلم خوابیده بودی امروز واقعا اقابودی اصلا فکرشم نمیکردم توی اون حسینیه به اون شلوغی انقدر اروم باشی  &nbs...
3 آذر 1391

فسقلی هشت ماهگیت مبارک

سلام به گل پسربازیگوشم عزیزمامان ورودتوبه نه ماهگی تبریک میگم.   فسقلی من بازم اومدم اینجا تا لحظه های شیرین زندگیتوثبت کنم واز شیرین کاریهای جدیدت بگم.  پسرکم انقدربزرگ شدی وباهوش که وقتی بالشتتو میگیری دستت وبهت میگیم طاها لالا سرتومیذاری روش ومیخوای لالا کنی.   پسرکوچولوی بامرامم هرکسی میبینت بهت میگیم طاها یاعلی بده فورا اون دستای کوچولو وکپلتو میاری جلو ومیخوای یاعلی بدی    ازنحوه خوابیدنت بگم که دیگه شبها روپام نمیخوابی خودت دیگه مثل پسرای خوب لالا میکنی البته با متکا یعنی دوتا متکا میذارم دوطرفت ولالا میکنی    پسرقدرتمند وپهلوونم هرچیز سنگینی روتقریبا ازروزمین بلندمیکنی وماهم واست ذوق میکنی...
14 آبان 1391

عکسای پسرکوچولوم

کوچولوی خوش خنده   فدای اون معصومیت صورتت  اینجوری نگام نکن میخورمت خوشمزه بدون شرح این خرستوخیلی دوس داری خیلی راحت بهش تکیه میدی  این یکی دیگه شکارلحظه هابود رودستت لم دادی خیلی واسمون جالب بودپسرک باهوشم پسرخوشرو وخوش خنده مامان اینجا انقدرنازخوابیده بودی دقیقا مثل یه فرشته کوچولوی پاک ومعصوم دلم نیومدازت عکس نگیرم . تواین عکس یه ذره کوچولوتربودی خوشگلم چون جامونده بوداینجا گذاشتمش. ...
21 مهر 1391

شازده کوچولوروزت مبارک

سلام به قندوعسل مامانی سلام به روی ماهت زندگی من نفسم روزت مبارک کودک کوچولوی من امروز روز کوچولوهای جیگیلی مثل توه امروز روز کوچولوهاییه که با خنده هاشون دنیاروبه مامان باباشون هدیه میکنن.   عسلم مرسی که باخنده هات من وباباروشادمیکنی ودلمونو اب میکنی .   نقل ونبات وشیرینی مرسی که هرروز که میگذره واسه من کارای جدیدتری انجام میدی ومنم واست ذوق میکنم.   منم همین جا یه دنیا بوسه تقدیم پسرگلم میکنم ومیگم روزت مبارک جیگرم ...
17 مهر 1391

جیگیلی من هفت ماهگیت مبارک

گل پسرنازم عسلم امروزهشت ماهه شدی وهفت ماهگی هم به پایان رسوندی.   قندوعسلم هرروزکه میگذره باشیرین کاری های جدیدترت مارو خوشحال میکنی حالا دیگه خیلی خوب من وبابایی رو میشناسی ووقتی میری بغل مادرجون ومن میرم با اون چشمای نازو براقت پشت سرمونگاه میکنی واون لبای خوشمزه تو اویزون میکنی وگریه میکنی.   وقتی میام ازبغل مادرجون بگیرمت دستاتوبرام باز میکنی وخودتو واسم میندازی منم اینجاست که دلم اب میشه وزود بغلت میکنم وحسابی غرق بوست میکنم .   نفس مامان وبابا از شیطنت هات بگم که حالا دیگه وقتی روزمین درازت میکنیم اگه دوس نداشته باشی درازبکشی به سرعت سر وپاهاتوتا اونجایکه میتونی بالا میاری ومیخوای بلندشی بشینی.   پسرک...
14 مهر 1391

بابایی مهربونم تولدت مبارک

امروز یه روز خاص چون تولدبابایی طاهاست این یه پست ویژه از طرف طاها ومامانش .  هرچندکه بابایی متولدماه مهرهست اما شناسنامشوزودتربراش گرفتن وامروزتولدشه. بابای خوبم تولدت مبارک انشالا که هزارساله بشی وسایت همیشه روسرم باشه. همسرخوبم منم همین جا ازفرصت استفاده میکنم وسالروزبیست ونهمین بهار زندگیتوبهت تبریک میگم .
29 شهريور 1391

شش ماهگیت مبارک عسلم

گل قشنگم پایان شش ماهگی وورود توبه ماه هفتم زندگیت تبریک میگم البته منوببخش اگه باکمی تاخیر اومدم  اینجا وبلاگتواپ کنم. پسر خوبم این ماه شما واکسن داشتی واکسن سه گانه که خیلی سخته وبایدبگم واقعا اذیت شدی هروقت واسه زدن واکسن میبردیمت مادرجون پاهاتو میگرفت چون من اصلا دلم نمیومد اما این بارخودم پ اهاتو گرفتم وامپولو روی اون پاهای کپلت زدن خیلی هم گریه کردی بعدش اومدیم خونه مادرجون به شدت تب کردی مثل اتیش توتب میسوختی وگریه میکردی ازطرفی هم جای واکسن روی پاهات خیلی درد میکرد واصلا نمیشد به پات دست زد محتاطانه بغلت میکردیم ومی گشتوندیمت تا اروم بشی . زندگی من تا دو سه روز همین جوری جای واکسنت درد میکردو همش گریه میکردی خیل...
29 شهريور 1391