محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

قندوعسل مامان و بابا

جدیدترین عکسای شازده کوچولو

  پسمل نازوخوشگلم اینجا دیگه واقعا خوردنی شدی شکلات خوشمزه من   تواین عکس روشکم گذاشتیمت توهم فوراسرتوتا اونجاکه تونستی بالا اوردی که ببینی داریم چیکار میکنیم بله پسرباهوشم داشتیم ازتوعکس میگرفتیم.   چه لبخندشیطونی   فدای اون بدن سفیدبرفی وشمک تپلت که هرچی میریزی توش سیرنمیشه پسرشمکوی من      قربون اون چشمات که وقتی میخندی چشمای براقتم میخنده  قربون موهای فشن پسرم جوجه تیغی بامزه   به به چه دست خوشمزه ای .     طاها چرا به دوربین خیره شدی . ...
11 شهريور 1391

تولدشازده کوچولو

صبح روزسیزده اسفندنودبا بابایی ومادرجون واسه تشکیل پرونده وازمایشات لازم قبل ازعمل به بیمارستان رفتیم. پس از تشکیل پرونده وازمایش وهم چنین کنترل قلب کوچولوت بهم گفتن فردا ساعت یازده بیمارستان باشم که واسه عمل اماده شم. شب سختی روگذروندم ازاونجاکه اولین بارم بودمیخواستم برم اتاق عمل خیلی میترسیدم اسمش که میومد تنم می لرزیدباورم نمیشدفردابایدعمل شم بابایی همش دلداریم می دادمیگفت نترسی  بی حس میشی هیچی نمیفهمی وقتی چشماتوبازکنی نی نی کنارته غافل ازاینکه من حتی ازاون امپول بی حسی که توی نخاع تزریق میشه هم میترسم. بااینکه شب اصلا خوابم نمیبردهرجوربودشبوبه صبح رسوندم صبح بلندشدم دورکعت نماز حاجت خوندم واز خدا خواستم کمکم کنه تا نی نیم ...
10 شهريور 1391

طاها وشیطنت هاش

زندگی مامان امروز بغل بابایی بودی یه کارجدیدکردی یهودیدیم با دستت پاهاتو گرفتی واوردیش بالاوانقدرزور کردی تابالاخره رسوندیش به دهن کوچولوت واون پای کپل وخوشمزتوخوردی .  خیلی واسمون جالب بودچون واسه اولین باربود که این کارومیکردی فدای پسرباهوش وخوردنیم بشم که هرروز شیرین کاری های جدیدتری میکنه .   الان که دارم این مطلبومینویسم طاها هم بغلمه وتو اپ کردن وبلاگش داره بهم کمک میکنه  قربون گل پسر اکتیوم .   ...
9 شهريور 1391

طاها وشب های احیا

ماه رمضان امسالم رفت اما ماه رمضون امسال من با پارسال فرق داشت امسال گل پسرم پیشم بود. قندوعسل مامان پارسال ماه رمضون توشکمم بودی ومن وتوباهم روزه میگرفتیم وروزی یه جزء قران میخوندیم هرچندامسال نذاشتی قران ختم کنم وخیلی عقب موندم ولی بازم با وجودتورنگ وبوی دیگه ای داشت . توتو ماه رمضون تا سحربیدارمیموندی وسحری میخوردی اقاجون خرما دهنت میذاشت تندتند مک میزدی پسمل شکموی مامان هیچی رو ردنمیکنه.فدای اون شمکت   شبهای احیا تورومسجدبردیم خداراشکراذیت نکردی توبغل دخترعمه نازی اروم وساکت به نوحه گوش میدادی واجازه دادی مامانی راحت شبهای قدرواحیاکنه تومسجدباهم قران خوندیم شماهم گوش میدادی وقران گذاشتم روسرت ودستاتوبردم بالا ودعاکردیم با اون ...
9 شهريور 1391

ازنوزادی تا چهارماهگی شازده کوچولو

جا داره اینجا از اقاجون طاها تشکرکنم واسه اینکه وقتی طاها به دنیا اومد واسش خیلی زحمت کشید وهمه سنت پیغمبر واون کارای که پیامبر (ص)بعداز به دنیا اومدن طفل فرموده بودند براش انجام داد.   طاهاکوچولوی من وقتی توبه دنیا اومدی اقاجون اولین کاری که کرد اذان واقامه تو گوشت خوند.  بعداز مراسم هفته ونامگذاریت روزهفتمت بود که برطبق سفارش پیامبر(ص) موهای سرتوتراشید وبه وزن موهات نقره داد یادمه بابایی موهاتو گرفته بود تومشتش وبا اقاجون بردنش وزنش کنن موهای ناز ولطیفت ده گرم بوداقاجون انگشترنقرشوکه هم وزن موهات بود به فقیرداد . بعدازتراشیدن موهات طبق سنت رسول خدا(ص)نوبت به عقیقه وچال کردن استخوناش رسید. اینارونوشتم که بدونی اقاجون چق...
3 شهريور 1391